اهل دانشگاهم
اهل دانشگاهم
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

تا به یک نمره ناقابل بیست که در آن زندانی است،
دلتان تازه شود – چه خیالی – چه خیالی
می دانم که گپ زدن بیهوده است.
خوب می دانم دانشم کم عمق است.
اهل دانشگا هم،
قبله ام آموزش ، جانمازم جزوه ، مُهرم میز
عشق از پنجره ها می گیرم.
همه ذرات مُخ من متبلور شده است.
درسهایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خوابند.

اهل دانشگاهم
رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب

و خدایی كه مرا كرده جواب.

خوب می‌فهمم سهم آینده ی من بی‌كاریست

من نمی‌دانم كه چرا می‌گویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌كار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!

 ((چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید))

باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!

وبه آنها فهماند كه من اینجا فهم را فهمیدم

من به گور پدر علم و هنر خندیدم!

 


نظرات شما عزیزان:

mitra
ساعت22:12---2 آذر 1391
سهراب از گور اومد بیرون گفت من شاعری رو میزارم کنار از دست شما دانشجوها
پاسخ:,


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: